تهدید دشمن"؛ "بهانه تسلیم" یا "انگیزه مقاومت"؟ ( مسابقه تسلیحاتی؟ نه ، قدرت بازدارندگی؟ آری )
بزرگداشت مجاهد بزرگ "حسن تهرانی مقدم" و شهدای هوافضا و واحد های موشکی_ نشست ("ترس"، عامل بردگی و فقر)_ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر برادران و خواهران عزیز سلام عرض میکنم. بر شهدای بزرگ جبههی توحید و عدالت درود میفرستیم. از عصر انبیا و بلکه باید گفت از هابیل شهید تا به امروز. فرمودند از دوستان و برادران عزیز 270 شهید از شهدای هوا فضا، اعم از برادرانی که در حوزهی موشکی فعالیت کردند، آنهایی که در حوزهی هوایی خلبان و غیر خلبان بودند و به شهادت رسیدند، برادرانی که در حوزهی پهپاد و هواپیماهای بدون سرنشین مجاهدت میکردند و به شهادت رسیدند، برادران حوزهی پدافند هوایی و در رأس همهی آنها شهید عزیز تهرانی مقدم و شهید بزرگوار دیگر ما که بنیانگذاران و فعالان و در واقع فاتحان این عرصه و صحنهای بودند که پس از انقلاب خود این صحنه نمایشگاهی برای ارائهی نبوغها و تلاشهای بزرگ شد. وقتی دشمن شما یک ائتلاف جهانی استکباری است و شرق و غرب عالم به آن سلاح میرسانند و شما یک انقلاب تازه پا گرفتهای هستید که از هفت خان عبور کردهاید و بعد جنگهای داخلی و تروریزم، تحریم اقتصادی، جنگهای تجزبهطلبانه و بعد هم جنگ هشت سالهای که باید آن را جنگ جهانی سوم نامید علیه شما تحمیل میشود و باید با دست خالی بجنگید و نمیدانید این جنگ چقدر طول خواهد کشید ولی میدانید که باید بجنگید و باید دفاع کنید و متجاوز را دچار ضد حمله کنید و عقب بزنید و اگر بتوانید او را مجازات بکنید، در یک چنین موقعیتی دو تفکر خودشان را نشان میدهند و این دو دیدگاه در بین انقلابیون هم وجود داشت، در نظام جمهوری اسلامی در حاکمیت هم حضور داشت و هنوز هم به یک معنا حضور دارد. یک تفکر میگوید نداریم و چون قدرت بالفعل نداریم پس تکلیف نداریم. این یک رویکرد است. میگوید آنها موشک دارند و ما نداریم، آنها توپخانه دارند و ما نداریم، تمام جهان به آنها سلاح و پول میدهد. از 10، 15 کشور در جهان در ارتش خود نیرو دارند و ما خودمان و خودمان هستیم. نتیجهی اول قدرت نداریم، پس تکلیف نداریم، پس تسلیم شدن برای ما مجاز و مباح است. یک مقدار باید فتیلهی شعارهای انقلابی را پایین بکشیم. به جای اینکه تلاشهای انقلابی را بالا ببریم. باید دست از شعارها برداریم چون نمیتوانیم تلاش بیشتری بکنیم. این رویکرد جریان غربگرا و سازشکار در حکومت جمهوری اسلامی از اول دههی 60 تا به امروز است که آدمهای آن عوض میشود ولی این خط فکری بوده و همچنان است. خط دوم، خط امثال تهرانی مقدم است که درست از همان واقعیت که نداریم و با شرایط کنونی نمیشود نتیجهی معکوس میگیرند. نتیجه نمیگیرند که چون قدرت نداریم پس تکلیف نداریم پس تسلیم میشویم. بلکه اینطور نتیجه میگیرند که قدرت نداریم، پس تکلیف داریم که به قدرت برسیم تا بتوانیم. این دو نوع نتیجه است. هر دو از یک جا شروع کردند و آن این که ما از دشمن به لحاظ لجستیک، نظامی، تسلیحات ضعیفتر هستیم. شرق و غرب پشت دشمن ایستادهاند و ما تنها هستیم. هر دو این را متوجه شدهاند که قدرت بالفعل نداریم. یکی نتیجه میگیرد که پس تکلیف نداریم، وظیفه نداریم مقاومت کنیم و شعارهای گندهتر از دهان خود بدهیم و این یکی نتیجهی عکس میگیرد و میگوید پس تکلیف داریم برای حفظ شعارها و ارزشهای خود قدرتمند بشویم. دقت کنید که این منطق دو گانه از قبل از انقلاب بود. ما در بحثهای طلبگی یک چیزی به نام شرط واجب داریم و یک چیزی به نام شرط وجوب داریم. شرط وجوب آن چیزی است که اگر خودش محقق شد شما تکلیف پیدا میکنی. مثل استطاعت و حج است. اگر شما مستطیع شدی وظیفه پیدا میکنی به حج بروی ولی اگر مستطیع نشدی وظیفهی شرعی نداری که حتماً پولدار بشوی تا به حج بروی. اگر پولدار شدی میروی و اگر نشدی وظیفهای هم نداری. اما یک چیزی به نام شرط واجب داریم که رابطهی وضو و نماز است. شما اگر وضو نداشته باشی نماز باطل است و نمیتوانی نمازی بخوانی اما نمیتوانی منتظر بنشینی تا وضو بیاید. ممکن است وضو خودش برود ولی خودش نمیتواند بیاید. نمیتوانی بنشینی تا وضو بیاید. شما تکلیف پیدا میکنی. واقعیت این است که میگوید الان طهارت ندارم و نمیتوانم نماز بخوانم. حالا چه کار کنم؟ یکی میگوید پس نماز واجب نیست. بنشین، اگر وضو خودش آمد که آمد و اگر هم نیامد تا آخر عمر نماز نمیخوانیم. چرا مرگ بر آمریکا بگوییم؟ چرا مرگ بر اسرائیل بگوییم؟ چرا اصلاً مرگ بر شاه گفتی؟ چرا مرگ بر صدام گفتی؟ اینها اصلاً چه هست؟ یک دیدگاه هم میگوید نه، وضو ندارم ولی نماز بر من واجب است. پس واجب است که بروم وضو بگیرم و بعد نماز بخوانم. این خط دوم است. امثال شهید مقدم خط دوم بودند. امام قبل از انقلاب به بعضیها که میگفتند شرایط مبارزه نیست و باید تقیه کنیم و چون قدرت نداریم تکلیف هم نداریم، میگفت نهخیر. تکلیف داری که بگویی تا قدرت پیدا بشود و تکلیف داری مقتدر بشوی تا به وظیفهی نهی از منکر و مبارزه عمل کنی. نهی از منکر اینطور نیست که من مینشینم و اگر قدرت پیدا کردم نهی از منکر میکنم و انقلاب میکنم. صدور انقلاب میکنم. نه. باید اقدام کنی. باید به دنبال مقدمهی این واجب باشی. خودش که نمیآید. اگر قرار بود خودش بیاید هیچ وقت هیچ انقلاب و هیچ مبارزهای شکل نمیگرفت. باید هزینه بدهی. خط اول همان اول جنگ و در دههی 60 میگفت آتش بس برقرار کنیم و بدون قدرت نظامی مذاکره کنیم. انشاالله خودش کم کم درست میشود. مثل اینهایی که میگویند خودش خشک میشود و میافتد. شما بارها مذاکرهی بدون قدرت را دیدهاید. مذاکرهای که پشت آن قدرت و ارادهی انقلابی نباشد هیچ وقت به نتیجه نمیرسد و فقط بهانهای برای توجیه ذلتها و تئوریزه کردن شکستهای بعدی است. فلسطین به اصطلاح الان 60، 70 سال است که مشغول مذاکره هستند. اگر حزبالله لبنان میگفت با اسرائیل مذاکره میکنیم تا همین الان بیروت در دست اسرائیلیها بود. اگر ما اول جنگ که دشمن در خاک ما بود تسلیم میشدیم تا همین الان مشغول مذاکره با صدام بودیم و دولت بعث یا خود صدام هنوز در عراق بود. اینطور است. مذاکره بله ولی مذاکره باید از موضع قدرت و عزت باشد و الا آن مذاکره توجیه ذلت و عقبنشینی است. خط اول میگفت فعلاً رهایش کنیم. چنان که چند بار در جنگهای متعدد بخشهایی از ایران را رها کردند و رفت. 5، 6 کشور در شمال ما و در شرق ما به دست انگلیسها و به دست روسهای تزاری و بعد روسهای شوروی کمونیستی افتاد و رفت. بحرین هم خود شاه داد. کل ایران را دادند و رفت. این منطق بده تا برود از اول بوده و الان هم هست. بر سر قضایای هستهای گفتند بده تا برود. اگر بدهی که برود او بقیه را هم میخواهد. بعد باید خودت همه چیز را بدهی تا برود. در انتها چیزی نمیماند. تا کجا بدهی تا برود؟ خط پایانی ندارد. تا دوباره شاه را از قبر بیرون نیاورند و نظام سلطنتی را برنگردانند ادامه میدهند. این بار بدتر است. امام گفت اگر این بار ما شکست بخوریم، نه ما، بلکه اسلام چنان سیلی خواهد خورد که تا پانصد سال دیگر هم نمیتواند سر بر دارد. اجازه نمیدهند. چون اینها خطر اسلام و شیعه و مردم را تازه درک کردند. نمیدانستند برای آنها چنین چیز خطرناکی است. منطقه و جهان اسلام را عوض کرد. وضعیت جهان را به هم ریخته و علیه آنها عوض کرده است. خط دوم خط امثال شهید تهرانی مقدم است. سال دوم جنگ با توپهای غنیمتی توپخانهای به راه میاندازند. کل توپخانهی بچههای ما توپهای دشمن بود. و سال بعدش کمکهای موشکی که فقط از یکی، دو کشور شد. از همان موقع شروع کردند به این که برای دفاع از کشور تولید فکر و تولید تکنولوژی بکنند. برای دفاع از ملت و دفاع از ارزشهای انقلاب این کار را بکنند. آن دوران فقط سوریه و لیبی به ما کمک میکردند. لیبی بعداً کنار کشید و جبهه عوض کرد. در کل کشورهای عربی فقط سوریه کنار ما ایستاد. فقط سوریه به ما موشک داد. بعضیها میگویند چرا به سوریه رفتیم؟ این را بدانید که در جهان عرب یک کسانی عکس را میگویند. بعضیها گفتند ما فدای ایران میشویم. تحلیل آنها این است که سوریه فدای ایران شده است. هم آل سعود و هم صهیونیستها و هم آمریکاییها چند بار به این سوریه گفتند اگر رابطهی خود را با ایران و حزبالله قطع کنی ما جنگهای داخلی سوریه را تمام میکنیم و بقای تو و سیستم تو را در سوریه تضمین میکنیم. چون تو با ایران و حزبالله همکاری میکنی، چون با مقاومت فلسطین همکاری کردی ما تو را میزنیم. اینها گفتند نه. ما این کار را نمیکنیم. این را من در جواب کسانی میگویم که فکر میکنند ایران برای سوریه هزینه میکند، یا برای بشار اسد هزینه میکند. بدانند آنجا کسانی استدلالهای خیلی قئوی میآورند و میگویند اگر ما تسلیم شده بودیم سوریه را نابود نمیکردند. آنها میگویند سوریه و عراق و افغانستان و یمن فدای ایران میشوند. بین ایران و آمریکا در 5، 6 کشور جنگ نیابتی است. یک عدهای اینطور حرف میزنند. میگویند قبل از انقلاب تنها کشور عربی که پناهگاه انقلابیون ایران، چه چپ و چه مذهبی بود و برای آموزش چریکی و تهیهی اسلحه به آنجا میرفتند، سوریه بود. هر کسی میخواست برود و مبارزه کند از طریق سوریه به لبنان و یا مرزهای فلسطین میرفت و آموزش نظامی میدیدند و سلاح میآوردند. هم کمونیستهای ایران و هم مسلمانها و مذهبیها و کسانی که قبل از انقلاب چریک میشدند و میگویند در جنگ 8 ساله تنها کشور عربی که کنار ایران ایستاد، سوریه بود. تنها کشور عربی که به فلسطین خیانت نکرد سوریه بود. و الان اگر سوریه در برابر آمریکا و صهیونیزم و غرب تسلیم بشود آنها با سوریه کاری ندارند. میگویند چرا با ایران و حزبالله و جهاد اسلامی و حماس کار میکنی؟ و میگویند سوریه سپر ایران شد. چون اینها میخواستند همین تخریبها و انفجارها را در ایران بکنند. دو، سه قدم جلوتر این اتفاقات در سوریه و عراق افتاد. پس یک عدهای از آن طرف میگویند سوریه و عراق و یمن فدای ایران شدند نه اینکه ایران فدای آنها شده باشد. این را در جواب کسانی گفتم که میگویند ما با مشکلات خودمان چرا به سوریه رفتهایم؟ اصلاً بحث دفاع از بشار اسد و دفاع از حکومت سوریه نیست. صحبت این است که سقوط سوریه و عراق سقوط کامل جنبش مقاومت و نهضت فلسطین و انقلاب اسلامی در جهان عرب بود. و سقوط اینها آخرین قدم برای حملهی مستقیم به کشور بود. یا حداقل صدور تروریزم به داخل کشور بود. باید به همهی اینها از یک طرف توجه داشت. توجه داشته باشیم که در کل دنیا دو، سه کشور بیشتر در این سالها به آمریکا و اسرائیل و غرب نه نگفتند و بقیه همه تسلیم شدند. حتی چین کمونیست پرچم داس و چکش دارد ولی الان نه کمونیست است و نه ضد امپریالیست است. فقط یک بنگاه بزرگ اقتصاد دولتی است. ایدئولوژی ندارد. روسیه هم الان از موضع ایدئولوژیک با غرب درگیر نیست. از موضع ناسیونالیزم روسی است. دیگر بحث سوسیالیزم و ایدئولوژی و این حرفها نیست. در کل دنیا دو، سه کشور جلوی اینها ایستادند که آنها هم چون ضعفهای دیگری داشتند، هم به لحاظ ایدئولوژی و هم به لحاظ مدیریت ضعف داشتند، هیچ کدام الگویی نشدند ولو مقاومت کردند. در کل دنیا یک کوبا بود که تا زمان فیدل کاسترو و الان که به لحاظ اقتصادی یک کشور بسیار عقبمانده و به لحاظ فرهنگی آسیبپذیر است. یک کشور کوچک است. کوبا به اندازهی یک شهر ماست. ولی بالاخره همینها دو، سه کلام میگفتند که ما سوسیالیست هستیم و تا آخر با آمریکا مبارزه کردند. آنها هم تقریباً وا دادند. یعنی کاری نکردند. این طرف هم کرهی شمالی است که مشکلات ایدئولوژیک دارد. کمونیست است. به لحاظ آزادی و حقوق انسانی ضعف دارد ولی همین یک کشور نیم وجبی دیدید که چطور جلوی آمریکا ایستاده و اینها را تحقیر کرد. با این همه یال و کوپال ناوهای جنگی خود را به طرف کره بردند و بمبافکنهای اتمی خود را بردند و او حرف خودش را زد. آدم شرمنده میشود که یک جوجه کمونیست اینطور محکم حرف بزند و نترسد و بعد یک کسانی در انقلاب امام خمینی که دنیا را به هم ریخت و برای اولین بار در عصر اقتدار استکباری آمریکا که در این 70، 80 سال قدرت و ابرقدرت شد، گفت آمریکا نمیتواند هیچ غلطی بکند. حالا اینجا یک کسانی بگویند آمریکا همه غلطی میتواند بکند و ما نمیتوانیم هیچ غلطی بکنیم. بگویند ما نمیتوانیم. این خیلی برای ما زشت است. و الا حکومت کرهی شمالی، حکومت کوبا، حکومت سوریه بحث لحاظ ایدئولوژیک و به لحاظ روشی اشکالاتی دارند. ولی آن همه حکومتهای دیگر که تسلیم شدند و نوکر اینها هستند صد برابر اینها اشکال دارند. همین اشکالات اینها را دارند و صد اشکال دیگر هم دارند. فقط این دو، سه کشور علم شدند برای این که آری نگفتند. پس دشمن قوی است. خیلی خوب، فرض میکنیم همین است. حالا چه؟ پس تکلیف نداریم؟ پس باید شعارهای خودمان را پس بگیریم و عوض بشویم؟ خط دیگر میگوید نه، پس تکلیف داریم. تکلیف داریم خودمان را قوی کنیم. از مهندسی معکوس موشک و زیردریایی و هواپیما و پهپاد شروع میکنیم و یک مرتبه تبدیل به بزرگترین قدرت موشکی منطقه و یکی از قدرتهای موشکی دورزن نقطهزن کل جهان میشوی. نکتهی دوم این است که به دنبال مسابقهی تسلیحاتی هستیم؟ اصلاً آیا باشیم یا نباشیم؟ این مسابقه ته دارد یا ندارد؟ جواب این است که مسابقهی تسلیحاتی به چه معناست؟ یک وقت میگویید مثل کشورهایی که از کل مسائل اجتماعی فقط مسائل نظامی سرشان و بحث امنیت، آن هم امنیت خارجی سرشان میشود و تعریف آنها از امنیت صرفاً تعریف نظامی باشد. کل پول و بودجهی مملکت یا بخش اعظم آن را فقط صرف مسائل نظامی و جنگاوری و نظامیان بکنند. مسئلهی اصلی آنها قدرت باشد. به فاصلههای طبقاتی، شکاف طبقاتی، مشکلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی در جامعه و یا حتی بین نیروهای خودشان توجه نداشته باشند. یک نوع الیت نظامی پیدا بشود که بر کل مقدرات یک ملت و کشور مسلط بشود. حالا با هر شعاری که باشد. کمونیستی، لیبرالیستی یا غربی، مذهبی، چپ یا راست باشد. آیا به این معناست و این که ما باید به یک مستکبر منطقهای و بینالملل تبدیل بشویم و اگر میگوییم مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی و مرگ بر انگلیس منظور مرگ بر استکبار و مرگ بر منطق ستم نیست، بلکه منظور مرگ بر رقبای ماست که بعد ما جای آنها را بگیریم. انگلیس و آمریکا و روسیه و شوروی بروند و ما به جای آنها یک ابرقدرت در منطقه و جهان بشویم. اگر کسی فکر میکند به این معنا امام یا رهبری گفت ما باید به دنبال قدرت بزرگ باشیم و از اقتدار این ملت دفاع کنیم، اشتباه کرده است. هرگز به این معنا نیست. اما یک وقتی میگوییم دشمنان شما بیش از صد سال است که به دنبال مسابقهی تسلیحاتی هستند. اولین جنایات نظامی مدرن در تاریخ توسط همینها انجام شده است. اصلاً تروریزم یک مفهوم ناشی از مدرنیتهی غربی و برآمده از ایدئولوژی انقلاب فرانسه بود. ترور جزو ذات این انقلاب تعریف شد. این انقلابهای غربی و شرقی خشنترین انقلابهای تاریخ بودند. حتی انقلابهای آنها اینطور بودند. انقلاب فرانسه که میگویند پدر جمهوریت و دموکراسی است ظرف کمتر از یک سال حدود 80 هزار نفر را در خیابانهای پاریس و غیر پاریس کشتند و با گیوتین سرهای آنها را قطع کردند. پدر جد داعش هستند. کل سرهایی که داعش بریده به اندازهی یک صدم انقلاب فرانسه نشده است. این برای مدرنیتهی راست و لیبرالیزم و دموکراسی است. انقلاب روسیه پدران سوسیالیزم و کمونیزم هستند. میلیونها آدم را فقط در روسیه کشتند. از خودشان کشتند. خود روسها میلیونها نفر از خودشان را کشتند. این غیر از ملتهای دیگر است. این دو انقلاب به اصطلاح مدرن چپ و راست وحشی و خشن و آدمکش و خونریز بودند و هر دو انقلاب هم به محض این که پیروز شدند جنگی به راه انداختند. چند سال بعد از انقلاب فرانسه ناپلئون آمده و به فرانسه و بعد در جهان اسلام به مصر وارد شده است. به قارهی آمریکا وارد شدند و جنگهای تجاوزطلبانه کردند. این انقلاب فرانسه است. این دموکراسی و جمهوریت است. در انقلاب روسیه و شوروی هم کمونیستها 70 سال فقط جنگ و جنایت کردند. اینها به انقلاب ما میگویند خشن است. اینها به انقلاب ما تروریزم گفتند. انقلابی که از کل سران رژیم جنایتکار شاه چند صد نفر به دادگاه کشانده که اگر این کار را هم نمیکرد من میترسیدم الان جزو مسئولین باشند. میآمدند. چون همان موقع هویدا گفته بود که ما و نصیری را اعدام نکنید چون شما هم بالاخره یک سرویس اطلاعاتی میخواهید. جمهوری اسلامی ساواک میخواهد که نصیری برای شما درست میکند. من هم مأمور و معذور بودهام و به بروکراسی خیلی خوب وارد هستم. سیزده سال بودهام و به شما کمک میکنم. اگر خلخالی همان چند نفر را هم اعدام نکرده بود الان معلوم نبود حزب داشتند، روزنامه داشتند، در نظام مسئولیت داشتند یا نه. چنان که ما افرادی در نظام داریم که صریح مبانی یک قانون اساسی و سخنان صریح امام و رهبری را نفی میکنند. اسم آنها را نمیآورم. اگر رو بدهید اسم هم میآورم. مسابقهی تسلیحاتی به این معنا که دشمن اگر نجنبی و در شما بازدارندگی و قدرت نبیند، شما را قورت میدهد، موشکهای جدیدی باید بسازی، باید پهپادهای جدیدی بسازی، باید توپخانههای جدید بسازی، باید زرهپوش، تانک، زیردریایی، هواپیما بسیازی. اما برای چه و در حدی باشد؟ برای این که دشمنان تو بفهمند که اینجا افغانستان نیست. اینجا عراق نیست. اینجا سوریه نیست. اینجا یمن نیست. سودان و سومالی نیست. شما دیدید با این کشورها چه کردند؟ البته اینجا ترس دشمن از ما به خاطر این موشکها در درجهی اول نیست. چون اتفاقاً زمانی ما جنگ جهانی سوم و جنگ 8 ساله را بردیم که همه یک چیز جنگ جهانی را به جز یک بمب اتم داشت. بچههای ما زمانی آن جنگ را بردند که اتفاقاً با دست خالی میجنگیدند. نه پهپادی داشتیم، نه موشکی داشتیم. هیچ چیزی نداشتیم. من یادم هست برای عبور از اروند در عملیات فاو لباس غواصی پوشیده بودیم. این مسئول ما شهید شوشتری گفت برادرها امشب در آب به شکلی تیر بخورید که لباسهای غواصی سوراخ نشود. چون ما اینها را به سختی و بدبختی گیر آوردهایم. شما که شهید میشوید اینها را در میآوریم و به یک نفر دیگر میدهیم تا بپوشد. یک شوخی که پشت آن جدی بود. گفتیم چطور تیر بخوریم؟ گفت لباس سوراخ نشود. یعنی لباس اینقدر کم بود که ارزش آن از خود ما بیشتر بود. بچههای ما اینطور جنگیدند. آن موقع با آن روش جنگیدیم. در ضمن این را هم باید بدانیم که اگر قویترین هوا و فضا و موشکهای جهان را داشته باشیم. یعنی اصلاً انبارهای موشکهای ما از آمریکا و روسیه و دیگران قویتر و بیشتر بشود، ولی دیگر آن آدمهای دههی 60 را نداشته باشیم قائله ختم است. آن وقت واقعاً هیچ غلطی نمیتوانیم بکنیم. مگر انبارهای ارتش شاه خالی بود؟ شکست خورد. مگر به اسرائیل قویترین سلاحهای دنیا را نداده بودند؟ حتی به احتمال قوی بمب اتم را به آن دادند. چطور است که در چهار جنگ پی در پی شکست خورد؟ از چه کسی شکست خوردند؟ چرا شکست خوردند؟ چطور مردم پا برهنهی یمن که الان چند صد هزار نفر از آنها در خطر مرگ و وبا و قحطی هستند مقاومت کردند؟ این بزرگترین قحطی جهان است و تمام این دنیای پست ایستاده و نگاه میکند و به آل سعود کمک میکند. او را رئیس چند بخش حقوق بشر در سازمان ملل هم کردهاند. چطور مردم پا برهنهی یمن پوز اینها را به خاک زدند و بمباران میشوند؟ آن است که ما را نگه میدارد. این موشکها نیست. موشکها نباشد، ولی آن اراده باشد شما ابرقدرت معنوی و ایدئولوژیک جهان میشوی. اگر موشکها باشد، بیش از آمریکا هم موشک داشته باشی، موشکهای ما که به اندازهی موشکهای آمریکا نیست. ولی چرا انقلاب ما از آمریکا نمیترسد و چرا آنها میترسند که به ایران حمله کنند؟ اصل همین مسئلهی ایمان است. اما مسئلهی تسلیحات را هم دست کم نمیگیریم. حالا سوال این است که اگر ما زمان جنگ 8 ساله همین موشکها را داشتیم، همین نیروی هوایی را داشتیم، همین وضعیت هوا فضا و دریایی و زمینی را داشتیم، آن اتفاقها میافتاد؟ اصلاً صدام جرئت نمیکرد به ما حمله کند. اگر ارتشهای غربی احتمال میدادند که در عراق و افغانستان بعد از قضایای 11 سپتامبر مقاومت جدی خواهد بود، حمله نمیکردند و آنها اتفاقاً همهی محاسبات آنها درست بود الا یک جا. همه جای محاسبات درست بود که در عراق صدام و افغانستان طالبان مقاومت جدی در برابر ما نمیشود و نمیتوانند بکنند. راست هم میگفتند و هر دو را گرفتند. اما یک چیزی را حساب نکرده بودند و آن هم ارادهی اسلامی است که افغانستان و عراق را از حلقوم شما بیرون کشید. محاسبات آنها در مورد سوریه درست بود. همانطور که در مورد لیبی دیدید عمل شد. کاری که با سوریه کردند صد برابر و شاید هزار برابر کاری بود که با لیبی کردند. خب قذافی یک آدم غیر قابل پیشبینی است و هر لحظه یک چیزی میگفت. یک وقتی میگفت به اسرائیل بمب اتم بزنیم و یک وقتی هم میگفت یک کشور واحدی به نام اسراطین درست کنیم. یعنی اسرائیل و فلسطین ترکیب بشوند. یک زمانی به ما موشک میداد. در جنگ به خاطر رقابتش با شخص صدام این کار را میکردند. دو جاه طلب بودند که هر کدام میگفتند جمال عبدالناصر امروز ما هستیم. از لج صدام به ما کمک میکرد. بعد از یک مدتی هم که صدام اعدام شد برای او مجلس ختم گرفت. دیدید چطور محاسبات آنها در لیبی درست از آب در آمد و قذافی را با چه ذلتی کشتند؟ با این که قذافی این اواخر انقلابی نبود و سازش کرده بود. تمام تجهیزات هستهای خود را بار کشتی کرد و تحویل آمریکا و انگلیس داد و کشتیها به بندرهای آمریکا و انگلیس بردند. ولی او را رها نکردند. با آن تحقیر او را کشتند. هزار برابر این کار را در سوریه کردید. پس چرا نتوانستید؟ چرا در سوریه شکست خوردید؟ هزار برابر این کار را در عراق کردید. پس چرا شکست خوردید؟ در یمن طی دو سال هزار برابر این کارها را کردید، پس چرا نمیتوانید یک قدم جلو بگذارید؟ برای این که در این کشورها ایدئولوژی مقاومت و مکتب انقلاب اسلامی حضور دارد. چرا تمام اعراب در تمام این چند دهه با ذلت شکست خوردند؟ یک پیروزی موقت زمان جمال عبدالناصر داشتند که آن هم بعد تبدیل به شکست شد و ناصر هم دق کرد و مرد. ولی چرا برای اولین بار در تاریخ اعراب چهار شکست پی در پی اسرائیل خورده که در تمام عمر خود نخورده است. اسرائیل لب پرتگاه است. اگر این جنگهای چهار، پنج سالهی مذهبی را در منطقه به راه نینداخته بودند، اتاق فکر مشترک اسرائیل و آل سعود و رژیمهای فاسد عربی و آمریکا و انگلیس و فرانسه این کار را با کمک ایدئولوژی وهابیت نکرده بودند، اگر این جنگهای داخلی را به راه نینداخته بودند، با آن روندی که جلو میرفت اسرائیل تا حالا سقوط کرده بود. لازم نبود تا بیست و چند سال دیگر هم صبر کنیم. حالا این اتفاقات اخیر آمریکا را شکست داد. آمریکا در سوریه و عراق شکست خورد. در یمن شکست خورد. در افغانستان شکست خورد. در فلسطین و غزه شکست خورد. در لبنان شکست خورد و همه را هم از انقلاب اسلامی شکست خورده است. این آخرین فتنه که داعش در عراق و سوریه جمع میشود، فتنهی کردستان عراق را به پا کردند که آن هم تقریباً در نطفه کنترل شد. حالا باز قضیهی لبنان شروع شده است. شما دارید منطقه را از دست میدهید. اصل آن ایدئولوژی، اخلاص، ایمان و قدرت بسیج جوانان فداکار شهادتطلب است که بعضیها فکر میکردند در این نسل جدید نیست و این دهها و صدها شهید، امثال این شهید حججی و این تیپها تمام شدهاند. حالا ایشان مشهور شد و الا صدها آدم مثل این حججی داریم که کسی آنها را نمیشناسد. در مشهد دو پسر از یک مادر میخواستند با این گروه فاطمیون بروند. چون اول به روش عادی خواسته بودند به جبههی دفاع از شام و دفاع از حرم و دفاع از حضرت زینب بروند و آنها را راه نداده بودند و گفته بودند ما اعزام نداریم. به فاطمیون و بچههای افغانستان رفته بودند. این دو برادر یک عالم لهجهی افغانی تمرین کرده بودند و مادر آنها که مادر نمونهای است به خاطر بچههای خود رفته بود و لهجهی افغانستانی را یاد گرفته بود. مادر و بچهها مدتی لهجهی افغانی را با هم تمرین کرده بودند و با مادرشان برای ثبت نام آمده بودند و به عنوان مجاهد افغانستانی دو فرزند این مادر رفتند و هر دو در سوریه شهید شدند. وقتی آدم این شهدا را میبیند، آن حالتی که ما میگفتیم نکند وضعیت دههی 60 دیگر تکرار نشود از یاد میرود. حالا بچههای هم سن ما که دیگر پیرمرد شدهاند و شکمها جلو آمده و ریشها سفید شده و محافظهکار شدهاند و بالاخره کم کم عروس و داماد و امکانات و زندگی و حقوق و آینده چه میشود پیش آمده است. ما اینطور میشویم. ولی در این نسل جدید باید بچههایی باشند که مثل 30 سال پیش ما باشند. ما فکر میکردیم شاید نباشد. ولی در این نبردها دیدید بچههایی آمدند که عین بچههای دههی 60 مبارزه میکنند. همانطور پاک، فداکار، شهادتطلب، زاهد، سادهزیست، به آیندهی شخصی نیندیش، به آیندهی انقلاب و اسلام بیندیش، هستند. اینها خیلی اتفاقات مهمی است. از این موشکهای دورزن و نقطهزن مهمتر این بچهها و این مادران و این خانوادهها و این الگوهای بزرگ هستند. تهرانی مقدم در وصیتنامهی خود گفته بود روی سنگ قبر من بنویسید اینجا آرامگاه کسی است که آرزو دارد موشکهایش بر سر صهیونیستها و اسرائیل فرود بیاید. فرود آمد. ما چه زمانی در دههی 60 و در عملیاتهای اول جنگ مثل رمضان و خیبر و بدر یک چنین امکاناتی داشته باشیم؟ اصلاً در خواب شب این راهپیمایی اربعین را میدیدیم؟ که از نجف تا کربلا 20 میلیون آدم بروند. در خواب شب هم نمیدیدیم. جوانان ایرانی و عراقی و ملتهای دیگر همه با هم بزرگترین راهپیمایی تاریخ بین نجف و کربلا را به راه بیندازند. این 20 میلیون جمعیت یک روزی به سمت قدس میرود. یک روزی به سمت بیتالمقدس خواهد رفت. یک روزی راهپیماییهای 10 میلیونی و 20 میلیونی تمام جهان اسلام را آزاد خواهد کرد. ما نمیخواهیم جهان اسلام را با موشک آزاد کنیم. این موشک برای دفاع است و مؤثر هم هست. عامل اصلی نیست اما مؤثر است. شما ببینید یمنیها یک موشک به ریاض زدند و اینها چطور شلوارهای خود را خیس کردند. شما که دو سال است زن و بچهی اینها را میکوبید. دو سال است که اینها را شب و روز بمباران میکنید. 700، 800 نفر آدم در خطر بیماری وبا هستند. بچههای آنها از گرسنگی میمیرند. آب سالم ندارند. انواع بمبهای آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و اسرائیلی روی سر آنها ریختید و هنوز میریزید. حالا اینها یک موشک زدهاند و دنیا خراب شده است. دنیا اینقدر وارانه است. اگر زمان صدام و در سال 60 ما 100 یا 200 موشک داشتیم معلوم نبود صدام جرئت کند در شهرهای ما موشک بزند. در دزفول و تهران و قم و اصفهان موشک بزند. اگر آن موقع احتمال میداد که ما میتوانیم سریع دهها هزار نیروی فداکار آمادهی جهاد سازماندهی کنیم و آموزش بدهیم و به صحنه بیاوریم، حمله نمیکرد. الان چرا جرئت نمیکنند به ایران حمله کنند؟ شما که به شرق و غرب ما حمله کردید. به جنوب ما حمله کردید. به همه جا حمله کردید. پس چرا جرئت نمیکنید به ما حمله کنید؟ ما که میدانیم هدف اصلی شما ما هستیم. این طرف را میزند، آن طرف را میزند ولی جرئت نمیکند به اینجا بیاید. چرا جرئت نمیکنی؟ برای این که میدانی این ملت با ملتهای دیگر فرق میکنند. گفته بودند اینها همان اولی که انقلاب را پیروز کردند هنوز نه ارتشی داشتند و ارتش هنوز سازمان مجدد نگرفته بود و سپاه و بسیجی نبود حمله کردیم و گفتیم تمام شد. صدام میخواست یک هفتهای به تهران بیاید. در خوزستان مصاحبه کرده بود. از او پرسیده بودند. سوالهای دیگری هم از او داشتند. صدام در حالی که بلند شده بود و به سمت هلیکوپتر خود میرفت به خبرنگاران گفته بود بقیهی سوالات باشد در تهران جواب میدهم. بعد گفتند ما با یک ملتی طرف هستیم که اینها رها نمیکنند. 8 سال یقهی این را گرفتهاند و رها نمیکنند. به ایران حمله نکنید. چون اینها رها نمیکنند. اینها با بقیه فرق میکنند. میگویند مرگ بر تو و مرگ بر تو و تا آخر تو را اعدام کنند. اینها گفتند مرگ بر شاه و شد. گفتند مرگ بر صدام و شد. گفتند مرگ بر شوروی و شد. گفتند مرگ بر منافقین و شد. گفتند مرگ بر آمریکا و در حال شدن است. گفتند مرگ بر اسرائیل و تا لب مرز مرگ رفت. با اینها سر شوخی را باز نکنید. اینها همیشه چند ده هزار آدم دارند که به دنبال دردسر میگردند. به دنبال شهادت میگردند. در اسناد لانهی جاسوسی راجع به سپاه در سال 58 تعریف میکند. واشنگتن از اینجا سوال میکند که رنج سنی اینها چقدر است؟ میگوید اصلاً رنج سنی ندارند. از 16 ساله تا 60 ساله هستند. میپرسد چند نفر هستند؟ میگوید معلوم نیست. جاسوس آنها میگوید اصلاً معلوم نیست چند نفر هستند. به طور رسمی ممکن است 30 هزار نفر باشند ولی این حساب و کتاب ندارد. ممکن است شب آیت الله خمینی یک سخنرانی بکند و فردا این 30 هزار نفر تبدیل به 300 هزار نفر بشود. اینها اصلاً قابل پیشبینی نیستند. باز واشنگتن از او میپرسد چه کسانی روی اینها تأثیر دارند؟ میگوید هیچ کس به جز شخص خمینی. به این دقت کنید. بعد میپرسد روحیهی اینها چطور است؟ بچههای انقلابی دههی 60 را میگوید. میگوید خلاصه این که اینها اصلاً کاری ندارند که بقیه چه میگویند. اینها فقط نگاه میکنند که امام چه میگوید. نه حرف دولت و بازرگان را قبول دارند. نه حرف آخوند و مراجع دیگر را قبول دارند. اینها اصلاً با کس دیگری کاری ندارند و فقط نگاه میکنند تا ببینند او چه میگوید. اگر بگوید باید به مریخ برویم نمیپرسند چطور برویم؟ میپرسند چه زمانی برویم؟ فهمیدید چه شد؟ گفت اگر میخواهید اینها را بشناسید چنین آدمهایی هستند. اگر خمینی فردا بگوید باید به مریخ برویم نمیپرسند مگر میشود به مریخ رفت؟ چطور برویم و با چه برویم؟ اینها را نمیپرسند. بلکه میپرسند چه زمانی برویم؟ وسیله را درست میکنیم. همین روحیهی امثال همین شهید تهرانی مقدم و همین شهید کاظمی و همین 200، 300 شهید هوا و فضا و هزاران هزار شهید دیگر ما که هنوز ادامه دارند، بود. همین روحیه است. نمیگوید نمیتوانیم و نمیشود. به او میگویند باید به مریخ برویم. میگوید میتوانیم. چه زمانی برویم؟ شما میفرمایید چه زمانی برویم و شروع میکنند. این موزه را در منطقه دیدهاید. اولین زرهپوشی که شهید چمران ساخته چطور است؟ زنجیرهای لودر و بولدوزر را زیر جیپ انداخته است. این اولین نیروی زرهی جمهوری اسلامی است. بعد عکس چن بشکه را انداخته که اینها را از طول نصف میکند و به هم وصل کند تا زیردریایی بسازند. این اولین زیردریایی جمهوری اسلامی است. از آنجا شروع شد و امروز این شد. بنابراین نظامیگری، مسابقهی تسلیحاتی، جنگطلبی، نظامیان، اقتدار نظامیان بر کل ملت، تسلط نظامی، حکومت نظامیان، دو وجه دارد. یک وجه از آن خلاف صریح ارزشهای انقلاب اسلامی است به آن معنایی که نظامی در ارتش سرخ شوروی بود. نظامی در ارتش آمریکا بود. نظامی یعنی آدمهای قصی القلب وحشی و گلادیاتور و آدمکشهای حرفهای و آدم آهنی که آموزش ببیند چطور بیشتر جنایت کند و با کمترین هزینه چطور بیشترین ضربه را به انسان و جوامع دیگر وارد کند و بر آنها مسلط بشوند. پول ملت خودشان را بالا میکشند تا خودشان جزو مرفحین بیدرد باشند. با شعارهای چپ و انقلابی و راست و سرمایهداری و مذهبی و غیر مذهبی این کار را میکنند. یک طبقهی ویژهی اشراف نظامی، سوء استفاده از امکانات، رانتهای حکومتی، یک نوع اشرافیگری پسا انقلابی، آنها میخواهند این را نسبت بدهند. این خلاف صریح ارزشهای انقلاب اسلامی است. فرماندهان ما در زمان جنگ چطور بودند که در دنیا الگوسازی شد؟ در خط و در عملیات از ما جلوتر میجنگیدند. در خیبر فرماندهی گردان ما شرق دجله زیر بمباران شیمیایی جلوتر از همهی ما میجنگید. ترکش خورده بود و از پهلوی او خون بیرون میزد ولی دو، سه چفیه روی هم بسته بود. باز خون بیرون میزد و تا نیفتاد میجنگید. در بدر و در چهارراه خندق، شهید برونسی که فرماندهی محور و تیپ ما بود، وقتی همهی خاکریز شهید و مجروح شده بودند و یک عدهای عقب رفته بودند، در عمق 30، 40 کیلومتری دشمن، پشت سر حور، محاصرهی مطلق، بمباران شیمیایی، دشمن از سه طرف بالای خاکریز آمدهاند، بعضی از بچهها را از پشت با سیمینوف و قناسه میزدند. یعنی این طرف خاکریز آمده بودند. برونسی فرماندهی ما بود. از عقب هم به او گفتند حاجی سریع چند صد متر عقب بیا و الا در محاصره هستید و اسیر میشوید. گفت من بچههای خود را اینجا نمیگذارم تا به عقب بیایم. کنار بچههای خودم همین جا میمانم و همین جا وظیفهی من تمام میشود. همینطور هم شد. حتی بعضی از بچهها جراحتهای سطحی داشتند و میخواستند عقب بروند، ولی ایشان ایستاده بود و مجروح شد. در حالی که خودش آر.پی.جی میزد و بدنش پر از ترکش شد و افتاد. هنوز زنده بود. بین شما یا خودتان رزمنده بودهاید یا آنهایی که کمسن هستند پدران آنها رزمنده بودند. مقصود این که چیزی که میتواند ما را حفظ کند این است. اگر منظور از نظامیگری و حکومت نظامی این است، چون الان به شدت تبلیغ میکنند و میگویند همهی امکانات در دست اینهاست، بیشتر از همه میخورند، مملکت مشکلات اقتصادی دارند و دائم خرج کارهای نظامی میکنند، همهی اینها دروغ است. آن مقداری که بنیهی نظامی یک کشور تقویت بشود، در حدی که هیچ کس جرئت نکند دوباره به ایران حمله کند. و الان به لطف خدا کسی جرئت نمیکند به ایران حمله کند. الان هیچ ارتشی در جهان نیست که فکر حمله به ایران را بکند. امام یک وقتی همان موقع گفت. میخواستند کودتا بکنند. کودتای پادگان شهید نوژه و قضایای مختلف بود. امام گفت شما فرض کنید کودتا کردید و آمدید بمباران کردید. میخواهید هواپیماهای شما تا آخر همان بالا بچرخد یا بالاخره میخواهید پایین بیاید؟ بالاخره که پایین میآیید. آن وقت این مردم همان جا حساب شما را میرسند. آمریکا بعد از قضیهی لانهی جاسوسی گفت الان حمله میکنیم و میآییم. امام گفت بیا. چرا دائم میگویی میآییم و نمیآیید؟ همهی چتربازهای شما را روی هوا میزنیم. بعد امام گفت اگر به ایران حمله کنید جنگ جهانی سوم به راه خواهد افتاد. کل منابع نفتی منطقه و جهان را میزنیم و یک جنگ جهانی شروع میشود. مگر شما میتوانید به ایران حمله کنید؟ اینها حرفهای امام در دههی 60 است که ما هیچ چیز نداشتیم. هیچ چیز نداشتیم. ولی از همین حرفها حساب میبردند. از درون همین حرفها انقلابهای اسلامی در منطقه بیرون آمد و وضعیت جهان عوض شد. مجدداً درود میفرستیم بر همهی شهدا به ویژه شهدای هوا فضا که یک نوع اختراع و خلاقیت انقلابی و یک جرئت و شجاعتی بود. اصلاً آن روزی که اواخر جنگ گفتند میخواهیم قوای سه گانه به راه بیندازیم در ذهنها چنین چیزی نبود. میگفتیم چهار چیز را غنیمت میگیرند. اصلاً چنین چیزهایی به ذهن نمیآمد که یکی از قدرتهای اصلی موشکی تمام جهان بشود. چه کسی باور میکرد؟ شد. ولی با چه زحماتی شد؟ با زحمات شبانهروزی این بچههای غریب و مظلوم و ناشناخته شد. همین شهید تهرانی مقدم تا زمانی که خودش در یکی از این انفجارها به شهادت رسید، مردم او را نمیشناختند. مردم نمیدانستند اینها چه کسانی هستند. امروز آنها از این موشکها حساب میبرند. آخرین جمله این که شما دیدید افسر اطلاعات نظامی اسرائیل صریحاً مقاله نوشت. گفت ما ایران را مسخره کردیم. گفتند میخواهیم ماهواره به فضا بفرستیم و ما آنها را مسخره کردیم. میمون فرستادند و ما میمون را مسخره کردیم. گفتند موشک میسازیم، مسخره کردیم. همه را مسخره کردیم. ولی خودمان نباید خودمان را فریب بدهیم. سیستم موشکی که اینها خودشان ساختهاند و الان دارند یکی از چهار قدرت اصلی موشکی جهان است و اینها علیرغم تمایل ما به اینجا رسیدهاند. ما نخواستیم و جلوی آنها را گرفتیم ولی شد. امیدوار هستیم مسئولین و مدیران کشور در عرصهی اقتصاد و مالیات و واردات و صادرات و بانک و بیمه یک مقدار مثل امثال این تهرانی مقدم فکر کنند. نگویند نمیشود، نمیتوانیم، پس وا بدهیم. بگویید اگر هم نمیتوانیم باید کاری کنیم که بتوانیم. خلاصه اگر وضو نداری، وضو بگیر. نماز را ترک نکن.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی